-
روزی که مرا ز من ستانی
جمعه 2 بهمنماه سال 1388 00:00
آنقدر داغ است بازارِ مکافات عمل دل اگر بینا بود هر روز، روزِ محشر است الهی! تو خود شاهدی که ... صادق راه تو میپوید، ذکر تو میگوید و قرب تو میجوید... الهی! از صادق اشکی و آهی... و از تو نگاهی.. به حقک و حرمتک یا عزیز و یا غفار مدتی پیش خوابی بس عجیب دیدم در عالم خواب دیدم ،قیامت شده و همه در محضر حضرت حق محشور شدیم...
-
عمر پا بر دل من می نهد
سهشنبه 29 دیماه سال 1388 08:58
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 نزدیک است که خانه عمرم شود خراب رحمی بکن و گرنه...
-
زندگی آبٍ روان است
جمعه 25 دیماه سال 1388 21:26
ما ز بالاییم و بالا می رویم ما ز دریاییم و دریا می رویم ما از آن جا و از این جا نیستیم ما ز بیجاییم و بیجا می رویم زندگی.. زندگی.. زندگی.. دیگه علاقه ای بهش ندارم.. دیگه برام ارزشی نداره .. فکرش رو که میکنم که باید یه روزی از این دنیا برم به جای اینکه منو بترسونه ، آرومم میکنه حس اینکه یه روز بهم میگن ،صادق ، آماده...
-
نه وصل ما بود ممکن
چهارشنبه 23 دیماه سال 1388 22:01
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی در طریق عشقبازی امن آسایش بلاست ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی اهل کام و ناز را در کوی رندی راه...
-
دلم را بهمراه قلمم شکستند..
دوشنبه 14 دیماه سال 1388 09:11
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
بشکن سکوت خلوتم. . .
جمعه 11 دیماه سال 1388 18:07
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند یکی ز شب گرفتگان چراغ برنمی کند کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند گفتم نرو توو چشام نگاه کردی و گفتی نه باید برم گفتم بمون من عاشقتم گفتی عشق نیست ، عادته آره ، تو رفتی و من...
-
غم دنیا به قلبم گشته کوهی
پنجشنبه 10 دیماه سال 1388 23:14
هر که بیداد را شعار کند عاقبت بر سرش رود بیداد مشو ایمن ز داد مظلومان که خداوند از تو گیرد داد عرش در لرزه آید و کرسی چونکه مظلوم بر زند فریاد آه مظلوم خرمنت سوزد ساز اندیشه و مکن بیداد فَلاَ تَحْسَبَنَّ اللّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ پس مپندار که خدا در وعده اش وفا نمی کند;زیرا...
-
ما را بیش از این تاب نیست..
سهشنبه 8 دیماه سال 1388 13:13
تاکی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود،از هر مژه چون سیل روانه خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟ ای تیر غمت را دل عشاق نشانه جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه رفتم به در صومعهی عابد و زاهد دیدم همه را پیش رخت، راکع و ساجد در میکده، رهبانم و در صومعه، عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که تو را میطلبم خانه به...
-
چه تماشا دارد باغ...
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 10:47
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست شب تار است و ره وادی ایمن در پیش آتش طور کجا موعد دیدار کجاست الان ساعت ۱۲:۱۵ نیمه شب و رسماْ فصلم تموم شد... قصد داشتم، تا مدتی ننویسم ، ولی مگه میشه از فصل محبوبم که گذشت ننوشت؟؟ پاییز رو میگم پاییز دیشب ، با همه خاطره های خوب و بدش رفت ، رفتو به خاطره هامون...
-
جانکاه تر از غم عشق ...
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 10:58
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد اشک من رنگ شفق یافت ز بیمهری یار طالع بیشفقت بین که در این کار چه کرد برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد ساقیا جام میام ده که نگارنده غیب...
-
گر مرید راه عشقی...
جمعه 27 آذرماه سال 1388 10:35
از آتش سودایت، دارم من و دارد دل داغی که نمی بینی، دردی که نمی دانی شنیدی که میگن دیوانه ها محکومند به تنها بودن؟؟؟ آره منم یکی از همون دیوونه ها هستم که محکومم به تنها بودن من یه دیوونه تنها هستم با یه دل ساده که فقط یاد خداست خدا جون دوست دارم همیشه دلم شکسته باشه تا همیشه به یادت باشم خدا جون فقط از خودت میخوام...
-
کاش می آمد و از دور..
چهارشنبه 25 آذرماه سال 1388 09:01
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود من دیوانه چو زلف تو رها می کردم هیچ لایق ترم از حلقه زنجیر نبود بهش میگم میدونی چرا وقتی داری واسه آخرین بار , با عشقت خداحافظی میکنی , هیچی نمی گی و فقط نگاش میکنی ؟ چرا فقط ٬ بغض میکنی و... نمی ذاری اشکات بچکه , که نکنه اشکات ٬ این آخرین تصویرشم...
-
انسانم آرزوست
دوشنبه 23 آذرماه سال 1388 15:31
خنک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر نمیدونم چرا وقتی که تنها و دلگیر میشم دلم واسه خدا تنگ میشه شاید به همین خاطره که میگن خدا توی دل های شکسته خونه داره خدایا تنهایی رو به همین خاطر خیلی دوست دارم چون توی ذهن و قلبم خونه میکنی خدایا باهات خیلی درد دل دارم وقتی این همه بی رحمی و سنگ دلی...
-
شب تنهایی من
پنجشنبه 19 آذرماه سال 1388 21:19
هیچکس با من نیست !... مانده ام تا به چه اندیشه کنم... مانده ام در قفس تنهایی... در قفس میخوانم... چه غریبانه شبی ست... شب تنهایی من!... Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
من
چهارشنبه 18 آذرماه سال 1388 14:33
لباس وصله داری را می مانم که طاقت رفو شدن ندارد. سالهاست درزهای دلم را آهسته میپوشانم تا دیگران ندانند چیزی برای بخشیدن ندارم. ته ماندههای احساسم را به کودک نانآوری میبخشم که کفشهایم را بادستهای یخ زدهاش سیاه میکند و باقیماندههای عشقم را به پای بی خانمانهایی میریزم که در حسرت مرگ هم باید ناله کنند. چقدر...
-
راز نابودی مترسک
چهارشنبه 18 آذرماه سال 1388 11:21
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 مترسک تنها تر از همیشه به رفتنت به باز نگشتنت خیره شد با نگاهش جای پایت را بوسه باران کرد زمان در گذر است و مترسک منتظر عبور دوستی که برای نابودیش بیایید تا ابد و هیچ کس ندانست تنها راه نابودی مترسک ...ابراز محبت به او بود Normal 0 false false false...
-
پرنده
سهشنبه 17 آذرماه سال 1388 13:58
درسی که پرنده می دهد پرواز است،در درس پرنده صد هزاران راز است،شاگرد پرنده باش از افلاک برو،کین راه زمین همیشه دست انداز است. Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
تنها
شنبه 14 آذرماه سال 1388 20:54
وقتی ناله های خرد شدنت زیر پای باران نوای دل انگیزی شد چه فرقی می کند برگ سبز کدام درختی...؟ Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
آخر ماجرا
پنجشنبه 12 آذرماه سال 1388 22:47
از بچگی به دیدن سریال های تلویزیونی علاقه داشتم. اما به طور عجیب و جالبی قسمت آخر اکثر سریالها رو نمی تونستم ببینم.... دارم به این فکر می کنم که شاید قسمت آخر سریال زندگی خودم روهم نبینم!! Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله...
-
یادمان باشد
سهشنبه 10 آذرماه سال 1388 10:36
خاطرمان باشد شاید سال ها بعد در گذر جاده ها بی تفاوت از کنار هم بگذریم ، و بگوییم آن غریبه.. چقدر شبیه خاطراتم بود... Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
رحمت خداوند
شنبه 7 آذرماه سال 1388 19:11
دفترچه قسط هایم را ورق می زنم ... تا آخر عمر بدهکار رحمتت هستم خدای مهربان Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
حالا که...
سهشنبه 3 آذرماه سال 1388 12:33
زمانی را طی کردم تا به درگاهت برسم، سختی ها کشیدم و رنجها دیدم، دوریها کشیدم و گریه ها کردم حالا که... افسوس ... Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
بی تو
دوشنبه 2 آذرماه سال 1388 12:20
هر شب که انتظار تو را می برم به صبح شرمنده ام که بی تو نفس می کشم هنوز Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
شعری از دل آرام دارابی
سهشنبه 26 آبانماه سال 1388 21:24
یاس را شب بوئید یاس پژمرد و شکست... صبح از راه رسید بلبلی بر سر یک شاخه ی خشک خواند: یک یاس دگر دیشب مرد ----- دل آرام دارابی (روحش شاد) Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
قصه عشق
پنجشنبه 21 آبانماه سال 1388 21:05
مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می گذارند. دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ، پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می دهد. دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می شوند، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی می کنند عقیده ی او را در ادامه...
-
باران
سهشنبه 19 آبانماه سال 1388 01:38
باران نبار باز مرا در خودت نشور من را که کشته ای به غم و غصه ی عبور باران نبار داغ دلم تازه میشود باران نشور اشک مرا از سر قبور باران دگر کسی به خیالت قدم نزد اینجا تمام گشته برایش عبور مرور باران دوباره وسوسه ام ...نه!نمیکنی در قلب و روح ساحل او مرده این سرور اری نبار تا دل من غرق خون شود او رفته است رفته به جایی دور...
-
هوای گریه
شنبه 9 آبانماه سال 1388 18:20
آسمان چشمم طوفانیست..... دلم هوای گریه دارد آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
یا امام رضا (ع)
شنبه 2 آبانماه سال 1388 23:12
مرا طلای گنبد تو بی قرار میکند کسی مرا به دوش ابرها سوار میکند خیال میکند که دیدن تو قسمتش شده همین کسی که دارد از خودش فرار میکند آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
حرف دلم با خدا
یکشنبه 26 مهرماه سال 1388 21:39
نمی دونی چقدر حرف زدن برام سخته وقتی تو اون بالایی و من این پایین. نمی دونی وقتی فکر می کنم همین الان میلیون ها نفر دارن باهات حرف می زنن و تو حرف همه رو میشنوی چه احساس خنده داری بهم دست میده . خدایا... می ترسم حرفاشونو باهم قاطی کنی ... آخ زبونمو گاز می گیرم ... خدایا راستشو بگو تو چند تا گوش داری .. چند تا چشم داری...
-
ریا
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 21:00
وقتی که جای عشق و صفا را ریا گرفت از خلق می توان مودبانه خدا را گرفت آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب