-
دست هایم را..
جمعه 23 اسفندماه سال 1387 13:34
دستهایم را رها نکن بگذار در این نیمه شب بارانی اوج بودنت را لمس کنم آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
حضور خدا
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1387 20:34
خدایا چه لحظه هائی که خودرا گم میکنم وحضورتورا وبازمی بینم برای تومی نویسم ودرزیر کلمات وحرفهائی که نثارت می کنم نازنینم خیس خیس شده ام میدانی چقدراین اشکهای ریخته شده را دوست دارم وچقدر برای آمدنش که نوید حضورت را میدهند لحظه شماری میکنم و... وباز روزها می ایند ومی روند ومن سر امیدونیاز فرود آورده ام تا نازنگاه تو ای...
-
تنها من
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1387 23:03
می ماند ، تنها به خواب می ماند، چراغ ، آئینه ، دیوار ، بی تو غمگینند ، تو نیستی که ببینی چگونه با دیوار ، به مهربانی یک دوست ، از تو می گوییم آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
یا امام زمان
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1387 23:49
ما معتقدیم عشق سر خواهد زد بر پشت ستم کسی تبر خواهد زد سوگند به هر چهارده آیه نور سوگند به زخمهای سرشار غرور آخر شب سرد ما سحر می گردد مهدی به میان شیعه بر می گردد سالروز آغاز امامت حضرت ولیعصر (ع) گرامی باد آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
چرا؟
شنبه 17 اسفندماه سال 1387 19:18
الهی از من آهی و از تو نگاهی.... پس چرا من...!؟ آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
تنهاییم
جمعه 16 اسفندماه سال 1387 09:43
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد... وسعت تنهائیم را حس نکرد... در میان خنده های تلخ من.. گریه پنهانیم را حس نکرد... در هجوم لحظه های بی کسی... درد بی کس ماندنم را حس نکرد... آن که با آغاز من مانوس بود... لحظه پایانیم را حس نکرد آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
مناجات
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1387 23:27
الهى ! از من آهى و از تو نگاهى . الهى ! عمرى آه در بساط نداشتم و اینک جز آه در بساط ندارم . الهى ! غبطه ملایکه اى را مى خورم که جز سجود نمى دانند، کاش حسن از ازل تا ابد در یک سجده بود. الهى ! تا کى عبدالهوى باشم ، به عزت تو عبدالهو شدم . الهى ! سست از آن که مست تو نیست کیست ؟ الهى ! همه این و آن را تماشا کنند و حسن...
-
اسیر
یکشنبه 11 اسفندماه سال 1387 22:27
اسیر... آره من یه اسیرم توی یه دنیای خاکی توی یه زندون تنها به امید یه رهایی آره من عاشق و بی کس تو دیار غم نشستم به امید یه امیدی که بده دل به دستم آره من یه اسیرم اسیر یه قلب پاکم که نمیدونه دلم رو دادمش به یادگاری که بمونه پیش اون تا همشه یادم بمونه که منم یه اسیرم یه اسیر از جنس خاکی آرامش اینجاست: نسیم آرامش می...
-
سکوت
شنبه 10 اسفندماه سال 1387 19:25
تنهایی من پاکترین و باوفاترین یاری است که در تمام زندگی پیدا کرده ام. تنهایی من با شادی های من شاد می شود و با غم های من غمگین. تنهایی من هیچ وقت مرا تنها نگذاشته است. من هرگز تنها نبوده ام چون همیشه تنهایی من در کنار من بوده است. در فرهنگ تنهایی من خیانت جایی ندارد. تنهایی من به آسانی به دست نیامده است. تنهایی من از...
-
سکوت من
جمعه 9 اسفندماه سال 1387 22:59
نگاه ساکت باران به روی صورتم دردانه میلغزد ... ولی یاران نمیدانند که من دریایی از دردم... به ظاهر گرچه میخندم ولی اندر سکوتی تلخ میگریم ... آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
قصه من
جمعه 9 اسفندماه سال 1387 22:39
نیمه شب آواره و بی حس و حال در سرم سودای جامی بی زوال پرسه ای آغاز کردیم در خیال دل به یاد آورد ایام وصال از جدایی یک دو سالی می گذشت یک دو سال از عمر رفت و برنگشت دل به یاد آورد اول بار را خاطرات اولین دیدار را آن نظر بازی آن اسرار را آن دو چشم مست آهو وار را همچو رازی مبهم و سربسته بود چون من از تکرار او هم خسته بود...
-
آتش عشق
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1387 19:24
عشق آنشی می افروزد که بیزاری نمی تواند آن را خاموش کند. آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
امان از تنهایی
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1387 20:41
ب نام او یه شب که تنهایی خیلی اذیتم میکرد و از دستش به تنگ اومده بودم به کنج خلوت پناه بردم من بودم و خلوت و تنهایی که قطره های اشک مثل همیشه میهمان جمع ما شد خیلی زمان نگذشت که اشک سرازیر شد و چون بالهایی مرا ازدالان تنهایی به آسمان رساند تا اون شب معنای تنهایی رو خوب نفهمیده بودم آره تنهایی یعنی جدا شدن از زمین و...
-
گناه من
جمعه 2 اسفندماه سال 1387 16:06
مرا اینگونه باور کن... کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته.. خدا هم ترک ما کرده ، خدا دیگر کجا رفته...؟! نمی دانم مرا آیا گناهی هست.؟ که شاید هم به جرم آن ، غریبی و جدایی هست آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
درد
پنجشنبه 1 اسفندماه سال 1387 21:03
درد را از هر طرف که بخوانی درد است آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
یاد قدیم
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1387 23:05
امروز از کنار مدرسه ی ابتدایی که میرفتم بعد از کلی سال رد شدم . یه نگاه که به دیوار کردم همه چی یادم اومد ناخود اگاه خنده ام گرفت از شیطونی های بچگی . به دیوار نگاه کرم یادم افتاد هر وقت میرسیدم به دیوار مدرسه سایه ی افتاب رو که با قدم مقایسه می کردم می فهمیدم چقدر زود اومدم . ( هیچ وقت دیر نرفتم مدرسه) . یه نگاه دیگه...
-
غم دارم
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1387 00:15
خواستم بنویسم امشب همه غمها رو دلم افتاده امّا دیدم که من از غم چه میدونم ؟؟پس میگم که فقط امشب غم عجیبی دارم. امان از درد تنهایی آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
خیلی خیلی مهم و مفید
دوشنبه 28 بهمنماه سال 1387 18:06
این مطلب رو از سایت زیبا و مفید آقا بهزاد برداشتم: در یک گاردن پارتی خانم ژولی پایش به سنگی خورد وبا پشقاب غذا در دستش به زمین خورد، علت زمین خوردنش کفش جدید ش بود که هنوز به آن عادت نکرده بود. دوستان کمک کرده و او را از زمین بلند و بر نیمکتی نشاندند و جویای حالش شدند.جواب داد حالش خوب است وناراحتی ندارد. مهماندار...
-
خاک
یکشنبه 27 بهمنماه سال 1387 22:10
گاهی دلم بهانه گیر میشود ... بیتاب و دلتنگ ِ سایه ام میشوم ... به بیابان میروم ! بو میکشم ... بوی خاک همیشه دلنشین و خواستنی است ... تسلایم میدهد ... در انتظار باران میمانم ... و باران که بیاید، آنوقت خاک هم رنگ ِ دگری دارد و احوالی دگر ! ... همنشین خاک شدن هم حکایتی است ! اصلا یکجور دیگری است نشستن بر خاک ... انگار...
-
امتحان سکوت
شنبه 26 بهمنماه سال 1387 18:24
دیشب سکوت را صدازدم. روی میز نشست و مرا نگاه کرد. اشتیاق پس دادن درس را در چشمانم دید. سخت ترین سوالی را که در آستین داشت برایم روی میز گذاشت. سوالهای سکوت نشانه هایی هستند که بر میز میگذارد و میرود. قطرات اشک بر گونه هایم روان شده بود. در امتحان رد شدم. اینبار سکوت عکس فراموش شده ای از تو را به ارمغان آورده بود....
-
ای ماه
پنجشنبه 24 بهمنماه سال 1387 23:29
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی آخر ای ماه تو همدرد منه مسکینی آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
اگر...
پنجشنبه 24 بهمنماه سال 1387 20:25
اگر مى دانستى که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش مى کردى تمامى ذرات وجودت عشق را فریاد مى کرد اگر مى دانستى که چقدر دوستت دارم چشمهایم را مى شستى و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد مى دادى اگر مى دانستى که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابدبر من مى دوختى تا من بر سکوت نگاه تو رازهاى یک عشق زمینى را با خود به عرش خداوند...
-
دلتنگم
پنجشنبه 24 بهمنماه سال 1387 00:40
امشب دلم به وسعت آسمانها برایت تنگ شده ، به وسعت ستاره هایی که هزاران هزار سال از زمین منجمد و مقیاسهای کوچکش دورند ، به وسعت تنهایی های یک مرد که به انتظار تصویر تو، دفتر خالی دلش را ورق میزند !! آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
صدقه
چهارشنبه 23 بهمنماه سال 1387 23:56
پیرمرد خسته کنار صندوق صدقه ایستاد. دست برد و از جیب کوچک جلیقه اش سکه ای بیرون آورد. در حین انداختن سکه متوجه نوشته روی صندوق شد: صدقه عمر را زیاد می کند !!! منصرف شد آرامش اینجاست: نسیم آرامش می وزد و نور اطمینان می تابد پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
-
گل و خار
چهارشنبه 23 بهمنماه سال 1387 22:54
غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا آمد خار خندید و به گل گفت سلام و جوابی نشنید خار رنجید ولی هیچ نگفت ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود دست بی رحمی آمد نزدیک گل سراسیمه ز وحشت افسرد لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید صبح فردا که رسید خار با شبنمی از خواب پرید گل صمیمانه به او گفت سلام آرامش اینجاست: نسیم...
-
از دکتر شریعتی
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1387 22:45
خدایا کفر نمیگویم، پریشانم، چه میخواهی تو از جانم؟! مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. خداوندا! اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی و شب آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟! خداوندا! اگر در...