نه وصل ما بود ممکن

  

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی

در طریق عشقبازی امن آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهانسوزی نه خامی بی غمی

آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وزنو آدمی

گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندرین طوفان نماید هفت دریاشبنمی 

 

 

خداوندا شرمنده ام ولی دیگه از زندگی خسته شدم 

خدایا من کم اوردم 

دیگه نمیکشم 

گاهی وقتا فکرایی به سرم میزنه، خصوصا وقتایی که کتاب صادق هدایت رو میخونم،
نمیدونم
چرا به صادق هدایت اینقدر علاقه دارم.. 

شاید به این دلیل که من هم اسمم صادقه.. 

شاید.. 

نمیدونم.. 

ولی وقتی که کتاباشو میخونم یه حس غریبی بهم دست میده... 

دلت گرفته... 

تنهایی ...

مشکلاتت زیاد شده... 

عشقت بهت خیانت کرده... 

اونی که خیلی دوستش داری تنهات گذاشته... 

.. 

و... 

دیگه طاقت نداری؟؟

خیلی راحت

خودکشی و ................. نقطه. اما اینبار ته خط. ..... تمام

 

دیشب کنار جایت،با مرگ خفته بودم

انگار دیده ام را،با ترس بسته بودم

وقتی که شب سحر شد،بر بالشم غزل بود

انگار صورتم را،با اشک شسته بودم

درچشم من دوکاسه، خون جای چهره ات بود

انگار سینه ام را ،با فقر کشته بودم

در هیچ جای عالم،دیگر صدای من نیست

انگار قبل مردن، صد بار مرده بودم 


دل نوشت :ای تهرانِ دودگرفته و غمگین پس کی میخوای برفی و سفید پوش بشی؟؟؟؟؟



*** خواهش میکنم اینجا رو نخونید *** 

آهای فلانی... 

من همونی هستم که یه زمانی بهم میگفتی عشق... 

حالا چی شده؟ 

من رو یادت رفته؟ 

چرا اینجوری میکنی؟ 

باشه اصلا من هیچ ولی حداقل حرمت کلمه عشق رو نگه دار... 

کاش اونی که عشق رو آفرید هیچ وقت خیانت رو نمی آفرید.. 

کاش اونی که وصال رو آفرید هیچ وفت جدایی رو نمی آفرید.. 

کاش هوس نبود.. 

کاش دروغ نبود..  

می دونم که دیگه از اون یادگاری های رنگ و رو رفته من خبری نیست
می دونم که تنها خاطره خنجری در خیال درخت خیابونتون مونده
اما نگاه کن!
اون گل سرخ پر پر لای دفترم
ببین که هنوز به سرخی همون روزه دیداره
نگاه کن و ببین که به جای آرزو سه نقطه میزارم تا هر چی که تو دلت خواست آرزو کنی

. . . 

 

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم



آرامش اینجاست:


نسیم آرامش می وزد
و نور اطمینان می تابد
پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب

 

نظرات 15 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:05 ب.ظ http://bia2del.blogsky.com/

خیلی عالی بود

فاطمه چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:25 ب.ظ http://sogande-shabane.ir

سلام
خوبید ؟
خدا بد نده ؟ انشالله که بهتر شده باشید .

هیجی دربازه پستی که زدین نمیتونم بگم .

آخه خیلی زیبا نوشتید

نوژن چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:40 ب.ظ

نه اینطور نگو
من دلم میگیره وقتی یکی اینطور حرف می زنه
درخت باش به رغم تبرها
امیدت به خدا باشه
بهش اعتماد کن
تنها باش و وسیع و سر به زیر و سخت

پریسا پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:55 ق.ظ

سلام مرس سر زدی !! نوشته هام مخاطب خاصی نداره !! شاید هم مخاطبش خودم باشم !! دلم !!

هـ (ح) پ ر و ط (ت) پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:43 ق.ظ http://www.bahmani98.ir

خوشحالم که دوباره برگشتیت
درد ما را نیست درمان الغیاث ، هجر ما را نیست پایان الغیاث

فانی پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:16 ق.ظ

دوست نازنینم ... خوشحالم که اومدی... خوشحالم که هستی... و نمیدونم چقدر این حرفت جدیه...خودکشی؟؟؟ برای من دردناک و غیرقابل فهمه... صادق هدایت از سختی زندگی خودکشی نکرد... خواست مرگ رو هم کنترل کنه... خودکشی برای فرار از مدرسه ای که خدا مارو فرستاد توش تا راه رسیدن به خودش رو پیدا کنیم روش غلطیه... برات ارزوی شادی دارم...

سمانه ( یه دونه ) پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:51 ق.ظ http://yedooone.blogfa.com

همه هستی من آیه تاریکیست
که ترا در خود تکرارکنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد بود
من در این آیه ترا آه کشیدم، آه
من در این آیه ترا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم ...

فانی پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:54 ق.ظ

خدا روشکر که حرفت جدی نبود... راستش میخواستم خصوص بنویسم ولی انگار اینجا نمیشه خصوص پیام گذاشت...

علی وارم پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:59 ب.ظ http://www.Alivaram.com

سلام
هر چه گشتم دایره وصلت رو پیدا نکردم

از همه جه نوشتی یه غیر از نحوه ارتباط با خود خودت

کجایی؟
در جه اندیشه ای؟
محرم راز و سنگ صبور کی شدی که این شدی؟

دایره نصب من:
alivaram@yahoo.com

یا من رو به دل درویشت راه بده
یا بیا به کاخ چند متری دل من

درش بازه

لطفا من رو ادد کن یا یه ایمیل به من بزن

شاید یه کار کوجیکی باهات داشته باشم

شاید هستم برای دردهای تو

شاید باشی برای اعتبار نوشته های من

شاید اتفاقی لازم هست تا بفهمم دردت چیه و درمونت رو از کی باید بخوام

صدای نازکت رو شاید رسا تر کردم

احساس لطیفت رو شاید به ارث بردم

من رو فراموش نکن

علی وارم

ارزو پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:07 ب.ظ http://arezuu.mihanblog.com

سلام عزیزم امروز خیلی ازت التماس دعا دارم تورو خدا دعام کن

گل رز پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:36 ب.ظ

زندگی ام یه سان پروانه ایست که دور شمعی خاموش پرهایش میسوزد

و من چه بیهوده به فکر نشسته ام حسرت پرواز را . . .

.
.
عزیزم کسی که بهت گفته عشق... واقعا عشقش بودی
و هیچ وقت فراموشت نمیکنه...یعنی نمیتونه....

غریبه پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:19 ب.ظ http://alien213.blogfa.com

سلام

چقدر دل نوشته هاتون مثل وبلاگتون پر از غمه ولی من از

وبلاگتون خوشم اومد هر چند از اون تنها غصه بباره.

غم دنیا رو نخور جمعه 25 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:36 ق.ظ http://www.shidai.blogfa.com/


سلام


اندوه با تقسیم کردنش با دیگران کاهش میابد

***************


نقشی کشیدم به وسعت همه ی آنچه به آن خاطره می گویند. خواستم نقشم همه بهاری باشد. با همان رنگ ها و باران های گاه گاه. اما حالا که رفته ای گمان مبر دست از ترسیم آنچه که باید، می کشم. تنها کمی تفاوت رنگ کافی است. به جای سبز و سفید و صورتی، رنگ هایم می شوند سرخ و زرد و نارنجی.

*****************

رضا ( عبدو نامه ) جمعه 25 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:02 ق.ظ http://abdonameh.blogfa.com

سلام .
شاید چون دل صادف هدایت هم گرفته ولی فلسفه ی هدایت خودکشی نیست دوست عزیز . خودباوری و خودشناسی ت .
شاد باشی همیشه ی ایام

مرضیه شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:06 ب.ظ

سلام؛
خوبین ؟
خیلی دلم می خواد باهاتون حرف بزنم . خوشحال می شم بتونم باهاتون حرف بزنم ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد