از آتش سودایت، دارم من و دارد دل
داغی که نمی بینی، دردی که نمی دانی
شنیدی که میگن دیوانه ها محکومند به تنها بودن؟؟؟
آره منم یکی از همون دیوونه ها هستم که محکومم به تنها بودن
من یه دیوونه تنها هستم با یه دل ساده که فقط یاد خداست
خدا جون دوست دارم همیشه دلم شکسته باشه تا همیشه به یادت باشم
خدا جون فقط از خودت میخوام
الهی ای سلطان قلبم کاش میشد سرم رو بزارم روی شونه هات و یه دل سیر گریه کنم و بهت بگم :خداوندا خسته شدم از این روزگار لطفاْ قطار روزگار رو نگه دار دیگه نمیتونم ادامه بدم ..
میخوام پیاه بشم و سر رو برگردونم و به اونایی که فکر میکنن تا ابد توی این قطار هستن محکم بگم:خدانگهدار...
از این روزگار......
از این زمونه....
از این زندگی....
از این آدمای این روزگار....
چی بگم آخه؟؟؟؟؟
بگم متنفرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پی نوشت:از دیشب بارون شدیدی داره میاد ، تا نصف شب قدم زدن زیر این بارون و خیس شدن و اشک ریختن و با خدا صحبت کردن و فریاد زدن عجب صفایی داشت ....جای همتون خالی
آهای بارون کمی آرومتر... شاید دلی در گوشه ای شکسته باشه...
آرامش اینجاست:
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ورنه هیچ از
دل بی رحم تو تقصیر نبود
من دیوانه چو زلف تو رها می کردم
هیچ لایق ترم از
حلقه زنجیر نبود
بهش میگم
میدونی چرا وقتی داری واسه آخرین بار , با عشقت
خداحافظی میکنی , هیچی نمی گی و فقط نگاش میکنی ؟
چرا فقط ٬ بغض میکنی و... نمی
ذاری اشکات بچکه , که نکنه اشکات ٬ این آخرین تصویرشم واست مات کنه ....؟
چرا با
هر قدمی که ازش دور میشی , بازم بر میگردی و یه نیم نگاه دیگه...
خدایا فقط یه
نیم نگاه دیگه ...
تا جایی که بتونی
تا جایی که بشه
تا جایی که چشات
هنوز............
هیچ فک کردی ٬ چرا فقط دوست داری نگاش کنی
چرا فقط نگاش
میکنی
چرا فقط نگاش میکنی
چرا
فقط............
شاید فقط به خاطر اینکه اون موقع یه
حس گنگ , یه احساس غریب , بدجور بهت نهیب میزنه ...
دلتو آروم میلرزونه و میگه
:
اگه یه روزی
یه جایی
یه وقتی
دلت واسش تنگ شد چی
؟؟
کاش می آمد و از دور تماشا می کرد
آرامش اینجاست: