چه تماشا دارد باغ...

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست

منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

شب تار است و ره وادی ایمن در پیش

آتش طور کجا موعد دیدار کجاست




الان ساعت ۱۲:۱۵ نیمه شب و رسماْ فصلم تموم شد...

قصد داشتم، تا مدتی ننویسم ، ولی مگه میشه از فصل محبوبم که گذشت ننوشت؟؟

پاییز رو میگم

پاییز دیشب ، با همه خاطره های خوب و بدش رفت ، رفتو به خاطره هامون پیوست

میدونی.... آخه خیلی برام عجیبه،

پاییز بود ،که تو رفتی،پاییز بود....

پاییز

پاییز

از بین همه فصل ها ، دلم با این فصل ،عجب انس و قرابتی داره

حتماْ شنیدی که میگن "برگ از درخت خسته میشه و پاییز فقط بهونست..."

اولین بار که  این جمله روشنیدم ، درک نکردم منظورش چیه؟

ولی امروز که نیستی ....

اگه بودی ،مثل همیشه میگفتی بگذریم..

ولی حالا که نیستی ، من میگم:

بگذریم....

پاییز، ای مهربان، با برگهای قهوه ای و سرخ و زرد خویش،

نقش هزار پرده ای از یادها بکش ....

لحظه ای درنگ کن و از سطر به سطر دفتر خاطرم عبورکن!
و با من مرور کن خاطره هایی را که گذشت

صبر و تحمل من هم از دست رفته است

آری ، بازی تمام شد و این آخرین دست  است ....
تقدیر برد و من ، ناباورانه باختم !
اما چقدر خوب،من کسی که دلم را ربود ،را شناختم .......

پاییز

پاییز

پاییز و راه رفتن روی برگهای پاییزی، توی یه خیابون خلوت، با اون صدای خش خش زیر پا

نم نم بارون پاییزی..

نسیمی ملایم، که صورتت رو نوازش میداد..

همه و همه از برکت وجود پاییز بود چقدر زود رفت و تموم شد...

کاش و ای کاش، تو میدونستی که پاییز همون بهاریه که عاشق شده..

تو نیستی و حالا پاییز هم نیست..

و اکنون من ماندم و هجومی از تنهایی و غم خاطرات گذشته ....

و ای کاش میدانستی که بی تو این باغ پر از پاییز است.


هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد

در خرابات بگویید که هشیار کجاست

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند

نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است

ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست

بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش

کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست

عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو

دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی

عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست



پی نوشت:

- من و تو نزدیکیم ... به فاصله سکوت دلربای بین من و تو


- رفیق خوبم ، این نیز میگذرد و چو میگذرد غمی نیست .....


تو خراب منه آلوده مشو

غم این پیکر فرسوده مخور

قصه ام بشنو و از یاد ببر

بهر من، غصه بیهوده مخور

کجائی ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد من رفتم....


نوشتار ۸۸/۱۰/۰۵ :


- دلم عجیب هوس پست کاش می آمد و از دور  رو کرده...



آرامش اینجاست:


نسیم آرامش می وزد
و نور اطمینان می تابد
پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب



جانکاه تر از غم عشق ...

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
اشک من رنگ شفق یافت ز بی​مهری یار
طالع بی​شفقت بین که در این کار چه کرد
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
ساقیا جام می​ام ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
آن که پرنقش زد این دایره مینایی
کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
یار دیرینه ببینید که با یار وفادار چه کرد




چقدراین جمله از رفیقمون زیبا بود حسابی به دلم نشست، خرابم کرد ،تکونم داد،

« این روزها ،عاشقترین عاشقه بی معشوقی هستم که به عمرم دیدم »خدایا کاش هدف از خلقتم رو بفهمم کاش بفهمم یه روز قراره بمیرم کاش بفهمم اینجا چه کارهایی رو باید انجام بدم؟ کاش بفهمم این همه سعی و کار و درس خوندن و ازدواج و ...وسیله ست کاش از این بی هدفی سرگردونی نجات پیدا کنم کاش بتونم از این همه وابستگی دست بکشم ، کاش یکی پیدا بشه منو درک کنه ،کاش یکی پیدا بشه تا می تونم براش حرف بزنم، کاش بشه منم خوب بشم ،آدم بشم ،کاش باورم میشد عشق معجزه میکنه و ای کاش همه آدما .... !!!ا

رفیق خوبم چه زیبا گفتی که «تا ابد هم تنهائیه باکره ام را به دستان کثیف حادثه نخواهم سپرد»


به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد

عجب از محبت من که در او اثر ندارد

غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد

دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد


بعداْ نوشت:

حرمت اشک خیلی بالاست..

ارزش نداره اشک کسی رو بخاطر این دنیای پوشالی در اورد.

پسر خاله حلالم کن....


خیلی بعداْ نوشت:

هوای سردی شده... بیا کنار شومینه با هم قهوه بنوشیم

شب ، سرد و طولانیه و حرفای نگفته هم زیاد
آخه میدونی چیه؟.....امشب شب یلداست

هست چون صبح آشکارا، کاین صبح چند را
بیم صبح رستخیز ست از شب یلدای من



آرامش اینجاست:


نسیم آرامش می وزد
و نور اطمینان می تابد
پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب