باران بهاری


 

 

هرگز بهار را چنین زیبا و چنین غمناک ندیده بودم...!!!

اولین بارون بهاری بوی خاک رو بلند میکنه. عاشق بوی خاکم. عاشق این خاک از آلودگی پاکم!

اولین بارون بهاری که میاد، یاد خیلی چیزا  

می افتم...

یاد روزای مدرسه که زیر بارون مجبور بودیم خودمون رو پیاده به اولین ایستگاه می رسوندیم.

یاد مامان بزرگ خوبم و خونه مادربزرگ که همه کنار بخاری جمع میشدیم و از در باز خونه، به حیاطی نگاه می کردیم که زیر ضربه های قطره های بارون خودشو ترو تازه می کرد...

یاد آهنگی که می گفت ؛ دیدی آسمون خراب شد سرمون...؛ که همین امروز صبح هم از رادیوی تاکسی داشت پخش می شد...

یاد روزایی که کلاس زبان میرفتیم و حتی بارون هم نمی تونست به این زودیا ما رو از رو صندلی بلند کنه...!!

یاد روز قبل از نوروز ۸۰ که با دوستام زیر بارون وحشتناک توی کوچه ها پرسه می زدیم...

یاد روز خاکستری تلخ رفتن بهترین دوستم
 محمد عبدالهیان ...

...

بارونو دوست دارم هنوز، چون تو رو یادم میاره...!!!


آرامش اینجاست:


نسیم آرامش می وزد
و نور اطمینان می تابد
پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب

دلم تنگ است

  

دلم تنگ است
دلم اندازه ی حجم قفس تنگ است
صدایم خیس و بارانی است
نمیدانم چرا در قلب من پاییز
طولانی است...


آرامش اینجاست:


نسیم آرامش می وزد
و نور اطمینان می تابد
پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب