زندگی آبٍ روان است

ما ز بالاییم و بالا می رویم 

ما ز دریاییم و دریا می رویم 

ما از آن جا و از این جا نیستیم 

ما ز بی‌جاییم و بی‌جا می رویم  

    

 

 

زندگی..   

زندگی.. 

زندگی.. 

دیگه علاقه ای بهش ندارم..

دیگه برام ارزشی نداره  ..

فکرش رو که میکنم که باید یه روزی از این دنیا برم به جای اینکه منو بترسونه ، آرومم میکنه 

حس اینکه یه روز بهم میگن ،صادق ، آماده شو که وقت رفتنه  

و تا الان هم هر چی کار خوب و بد کردی کافیه.. 

دیگه وقت رفتنه..  

پاشو که طلبیده شدی..  

آرامشی عجیب بهم میده ..

به حرمت خودت قسم، خدااااااااااااا ......

اصلا از مرگ نمیترسم ، ولی فقط یه غصه ته دلمه که خیلی خیلی اذیتم میکنه ...

از این غصه میخورم که همه آدمای این دنیا رو  توی اون دنیا دوباره باید ببینم..  

خدایا خودت که میدونی من چی میخوام...

خدایا من معجزه میخوام ..  

خداوندا بیشتر از این منتظرم نزار 

یا امانتت رو بگیر ..و یا عنایتی کن..

لااله اندر پی الالله است 

همچو لا ما هم به الا می رویم 

قل تعالوا آیتیست از جذب حق 

ما به جذبه حق تعالی می رویم 

کشتی نوحیم در طوفان روح 

لاجرم بی‌دست و بی‌پا می رویم 

همچو موج از خود برآوردیم سر 

باز هم در خود تماشا می رویم 

راه حق تنگ است چون سم الخیاط 

ما مثال رشته یکتا می رویم 

هین ز همراهان و منزل یاد کن 

پس بدانک هر دمی ما می رویم 

خوانده‌ای انا الیه راجعون 

تا بدانی که کجاها می رویم 

اختر ما نیست در دور قمر 

لاجرم فوق ثریا می رویم 

همت عالی است در سرهای ما 

از علی تا رب اعلا می رویم 

رو ز خرمنگاه ما ای کورموش 

گر نه کوری بین که بینا می رویم 

سخن خاموش کن با ما میا 

بین که ما از رشک بی‌ما می رویم 

ای که هستی ما ره را مبند 

ما به کوه قاف و عنقا می رویم

 


 

برای تو نوشت: 

الان که دارم برات مینویسم  صورتم از اشک خیسٍ خیسه 

دلم برات تنگ شده..  

نمیدونم الان کجایی و تنهاییت رو با کی قسمت کردی 

ولی میدونم که من اینجام و تنهاییم رو هم با خدا قسمت کردم 

انتظار برگشتنت رو از یاد بردم 

دیگه مطمیین شدم که رفتی و من رو با وسعت تنهاییام تنها گذاشتی 

امروز همه چی ،من رو یاد تو میندازه 

حتی رادیو تاکسی هم آهنگه "بی تو برگی زردم به هوای تو می گردم ..." رو گذاشته بود  

یه جوری شدم انگار..

طوری که اشکام ناخودآگاه صورتم رو خیس میکنه... 

کاش پیشم بودی..  

یادت میاد سرت رو گذاشتی رو سینه ام که صدای قلبم رو گوش بدی؟؟؟؟ 

یهو پریدی و گفتی چرا قلبت نمیزنه؟ 

بهت گفتم عقل کل ، قلب طرف چپه سینه است نه راست..  

نمیدونم چرا روزگار طاقت دیدن خوشی ما رو نداشت... 

کاش در روز شیرین دیدار ، روز تلخ وداع رو میدیدم..  

پنجره رو باز میکنم تا هوای اطاق عوض بشه 

بوی سرما و دود و غبار و صدای ماشیناست که هجوم میبره توو سکوت اطاقم 

هومممممممممم  

بوی خاک بارون خورده میاد...

من این هوا رو خیلی دوست دارم  

من رو یاده برف و زمستون میندازه

میدونم که تو برف بازی رو خیلی دوست داری

کاش برف میبارید .. 

آهای تهرانٍ دودی و غمگین پس کی سفید پوش میشی؟؟؟؟؟؟ 

 

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی 

 

بیا ره توشه بر داریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم ...  

ببینیم آسمان آیا هر کجا همین رنگ است.....


آرامش اینجاست:


نسیم آرامش می وزد
و نور اطمینان می تابد
پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب


نه وصل ما بود ممکن

  

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی

در طریق عشقبازی امن آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهانسوزی نه خامی بی غمی

آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وزنو آدمی

گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندرین طوفان نماید هفت دریاشبنمی 

 

 

خداوندا شرمنده ام ولی دیگه از زندگی خسته شدم 

خدایا من کم اوردم 

دیگه نمیکشم 

گاهی وقتا فکرایی به سرم میزنه، خصوصا وقتایی که کتاب صادق هدایت رو میخونم،
نمیدونم
چرا به صادق هدایت اینقدر علاقه دارم.. 

شاید به این دلیل که من هم اسمم صادقه.. 

شاید.. 

نمیدونم.. 

ولی وقتی که کتاباشو میخونم یه حس غریبی بهم دست میده... 

دلت گرفته... 

تنهایی ...

مشکلاتت زیاد شده... 

عشقت بهت خیانت کرده... 

اونی که خیلی دوستش داری تنهات گذاشته... 

.. 

و... 

دیگه طاقت نداری؟؟

خیلی راحت

خودکشی و ................. نقطه. اما اینبار ته خط. ..... تمام

 

دیشب کنار جایت،با مرگ خفته بودم

انگار دیده ام را،با ترس بسته بودم

وقتی که شب سحر شد،بر بالشم غزل بود

انگار صورتم را،با اشک شسته بودم

درچشم من دوکاسه، خون جای چهره ات بود

انگار سینه ام را ،با فقر کشته بودم

در هیچ جای عالم،دیگر صدای من نیست

انگار قبل مردن، صد بار مرده بودم 


دل نوشت :ای تهرانِ دودگرفته و غمگین پس کی میخوای برفی و سفید پوش بشی؟؟؟؟؟



*** خواهش میکنم اینجا رو نخونید *** 

آهای فلانی... 

من همونی هستم که یه زمانی بهم میگفتی عشق... 

حالا چی شده؟ 

من رو یادت رفته؟ 

چرا اینجوری میکنی؟ 

باشه اصلا من هیچ ولی حداقل حرمت کلمه عشق رو نگه دار... 

کاش اونی که عشق رو آفرید هیچ وقت خیانت رو نمی آفرید.. 

کاش اونی که وصال رو آفرید هیچ وفت جدایی رو نمی آفرید.. 

کاش هوس نبود.. 

کاش دروغ نبود..  

می دونم که دیگه از اون یادگاری های رنگ و رو رفته من خبری نیست
می دونم که تنها خاطره خنجری در خیال درخت خیابونتون مونده
اما نگاه کن!
اون گل سرخ پر پر لای دفترم
ببین که هنوز به سرخی همون روزه دیداره
نگاه کن و ببین که به جای آرزو سه نقطه میزارم تا هر چی که تو دلت خواست آرزو کنی

. . . 

 

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم



آرامش اینجاست:


نسیم آرامش می وزد
و نور اطمینان می تابد
پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب