امان از تنهایی

 

 

 

 

بنام او یه شب که تنهایی خیلی اذیتم میکرد و از دستش به تنگ اومده بودم به کنج خلوت پناه بردم من بودم و خلوت و تنهایی که قطره های اشک مثل همیشه میهمان جمع ما شد خیلی زمان نگذشت که اشک سرازیر شد و چون بالهایی مرا ازدالان تنهایی به آسمان رساند تا اون شب معنای تنهایی رو خوب نفهمیده بودم آره تنهایی یعنی جدا شدن از زمین و زمان تنهایی یعنی آسمونی شدن بعد از اون شب و اون تجربه ی شیرین به داشتن یه معشوق ندیدنی دلخوش بودم معشوقی که با همه تنهاییم انیس و همراهم بود کسی که از زمین تا آسمون دنبالم میومدو برام حرف میزد روزهای زیادی گذشت که به بودن یه معشوق نداشته عادت کردم به شلوغیه خلوت تنهایی خودم خو گرفتم به آسمونی بودن درد بی کسی پی بردم و روزها از پی هم می گذشت و من درمان رو در درد می دیدم وصال رو در هجر می جستم همهمه رو در سکوت یافته بودم و تنهایی برام معنای بی کسی نداشت چون من تنها تنهایی بودم که یه عشق آسمونی وجودم رو پر کرده بود اما امان از عشق امان از تنهایی و امان از سقوط آره اون شب هم که آسمونی شدم مثل هر شب دیگه صبح شد صبح صادقی که حقیقت رو جای همه ی مجازهای زندگیم نشوند شب عشق تنهایی پرواز آسمون اینها یخ هایی بود که به افتاب حقیقت آب شد من از آسمان به زمین افتادم من در شلوغی دنیا گم گشتم چشمم رو که خوب باز کردم دیدم همه تنهایند جز من همه عاشق اند و معشوق در کنارشان جز من همه در آسمان سیر میکنند جز من که سخت به زمین و زمان چسبیده ام سقوط دردناکی بود از آسمان به زمین ! از عشق به هوس ! از من به من ! و حالا از خودم از عاشقی ام از خلوتهایم و از آسمانی شدن مجازی ام متنفر و شرمسارم عاشقی بدون معشوق تنهایی بدون خلوت آسمانیه چسبیده به زمین باید به فکری به حال خویش کرد !!! شاید عشقی دیگر شاید پروزای دیگر شاید دستی و آسمانی دیگر باید فکری به حال خود بکنم چیزی نمانده بود این قلم نیز چون دلم شکسته و پژمرده شود اما باز هم قلم به داد دلم رسید درورد بر تو ای قلم که امدی اما تنهایی ام را از من گرفتی باید دنبال چاره یی باشم باید به فکر خلوتی برای تنهایی خویش باشم باید باید باید ...


آرامش اینجاست:


نسیم آرامش می وزد
و نور اطمینان می تابد
پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب