دریا



دریا همان دریای همیشگی
و باد دیوانه ای که خودش را
به پنجره می کوبد
هیچ چیزی تغییر نکرده
تنها شعر
شکل نبودن تورا گرفته است
و زندگی طعم تلخ بادامی
که در دهان انداخته ام


آرامش اینجاست:


نسیم آرامش می وزد
و نور اطمینان می تابد
پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب

من گم شده ام




من گم شدم بین حس بودن و نبودن

بین حیات ومرگ بین گناه و معصومیت
من گم شدم در ظلمت شب بدون حضور تو
گفتی : به تنهایی من دست نزن من تنهاتر از آنم که تنها بمانم
اما میدانی من آخر تنهایم


آرامش اینجاست:


نسیم آرامش می وزد
و نور اطمینان می تابد
پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب