ببار باران

 

 

دلم برای باران تنگ شده است.دلم برای صدای قطره های باران تنگ شده است. دلم تنگ است برای پرسه زدن زیر باران.بارانی که به من آموخت رسم زندگی را.دلم تنگ است برای صدای غرش آسمان.برای ابرهای سیاه سر گردان . برای زمستان...
در آن روزها بارانی بود برای قدم زدن در زیر آن و خالی کردن دل های پر از غم . مدتی است که دیگر نه بارانی است و نه ابری ، این روزها تنها یک قلب است پر از درد دل ....
نمی دانم درد دلم را به چه کسی بگویم؟؟؟؟!!
پس ای باران ببار تا درد دلم را به تو بگویم.
بگذار من مانند تو و همراه تو ببارم ... ببارم تا خالی شوم ... از غصه ، از دلتنگی ها رها شوم. اگر دستی نیست که اشکهایم را از گونه هایم پاک کند ؛ ای باران تو می توانی با قطره هایت اشکهائی که از گونه هایم سر ریز شده است را پاک کنی .


آرامش اینجاست:


نسیم آرامش می وزد
و نور اطمینان می تابد
پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب

دنیا ۳ روزه

 

 

 

یه روزی .. یه جایی .. از یه کسی شنیدم که زندگی فقط سه روزه.

از این سه روز٬ دو روزش دست ما نیست. فقط یه روزش رو میشه همون طوری که دلت می خواد زندگی کنی.

روز اول که به دنیا میایم و روز آخر که از دنیا میریم٬ دست یکی دیگه است. اما اون یه روز وسطی که قدریش دست خودمونه که چطور زندگی کنیم.

ما روز دومی ها خیلی وقتا یادمون میره که فقط همین یه روز رو داریم و روز سوم همین فرداست که داره میاد.

تا صبح چیزی نمونده. فقط ۳- ۴ ساعت دیگه آفتاب در میاد. خدا به داد اونایی برسه که روز سومشون فرداست


آرامش اینجاست:


نسیم آرامش می وزد
و نور اطمینان می تابد
پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب